طنز وارده به یزدفردا

درد دل يكي از معاونان يكي از شركتهاي دولتي پشت کوه قاف !

صبح كه از خواب بيدار مي شوم تا ساعت 8:30 كه ماشين اداره مي آد كه مرا به اداره ببره فرصت زيادي ندارم . بعد از اينكه راننده مرا به اداره برد به اتاقم مي رم .كامپيوتر را روشن مي كنم . در اينترنت چرخي مي زنم . خب حالا وقت صبحانه است . خوشبختانه منشي وقت شناسي دارم راس ساعت 9:30 نان داغ و خيار تازه و پنير گوسفند و مغز گردو كه البته كارپرداز اداره خريده و در يخچال اختصاصي من قرار داده را به اتاقم مي آورد. پس از خوردن صيحانه آبدارچي اداره برايم چاي بابونه اي را كه برايم دم كرده مي آورد. خب حالا كارتابل را نگاه كنم يا... راستي هنوز شيرم را نخوردم . تمام اتاقهاي راهروي منتهي به اتاق من عادت كردند كه ساعت 10 الي 10:30 صداي فرياد مرا بشنوند كه خطاب به منشي مي گم:"خانم .... شير" و چند دقيقه بعد يك ليوان شير روي ميز من قرار دارد .پس از خوردن شير تا خانم منشي ميره قبض آب و برق و .... خونه منو پرداخت كنه وقت ديدن كارتابله. چند تا نامه رو امضا ميكنم به چند تا نامه هم گير ميدم
واي چه زود ظهر شد. براي آشپز اداره جا افتاده كه روزهايي كه غذاي شركت به جز كباب برگ يا مرغ هست براي من جداگانه جوجه رو از صبح در ابليمو بذاره و ظهر كباب كنه و از اونجايي كه كلاس من خيلي از كارمنداي ديگه بالاتره بايد غذا رو بيارن اتاقم.
از اونجايي كه كار من برنامه ريزي براي شركته پس از نهار يكي از كارمنداي باحال كه هم شوخه و هم دست به تعريفش خوبه رو صدا مي زنم بياد اتاقم كه يكي دوتا جك بگه واز سريالهاي تلويزيون كه ديشب پخش شد بگيم كه دلمون وا بشه وخستگي كار از تنمون در بره و هم كمي چاپلوسي و تعريف و تمجيد كنه كه بهتر بتونيم برنامه ريزي كنيم ...
ديگه وقت رفتنه خانم منشي زنگ ميزنه نقليه كه راننده ماشينو روشن كنه تا وقتي من ميرم پايين معطل نشم. امروز هم تموم شد حالا شما بگيد اخه اين حقوق ميليوني كه من ميگيرم به اين سختي ها مي ارزه ؟ با توجه به اين همه مشكلات من چند ساله كه ازوقت بازنشستگيم گذشته ولي بخاطر خدمت به خلق بازنشست نشدم.

رضا......

یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا